سطر های دلنشین

سطر های دلنشین

دوست من سلام امیدوارم حالت عالی باشه، سجاد هستم یک وبلاگ نویس قدیمی ..
.
.
علاقه مند به ادبیات/تکنولوژی/روانشناسی
اهل ورزش مخصوصا دوچـرخـه سـواری (:
.
.
.
[ این وب سایت سرچشمه درون من است ]

پربیننده ترین مطالب

دوست پدرم

چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۱۱ ب.ظ

امروز یه اتفاق و خاطره جالب رو میخوام تعریف کنم ..


رفته بودیم برای ماه مبارک رمضان خرما بخریم که پدرم گفت بریم پیش اقای محمدی که یه تخقیف ام بگیریم 


اقای محمدی از دوستای بابام بود و ما هم راه افتادیم به سمت مغازه اقای محمدی 


وقتی رسیدیم خیلی شلوغ بود و تقریبا ساعتای 6 عصر بود 


و اینکه دوست بابام اومد کلی حال و احوال کردیم و بعد یه مقدار خرما خریدیم 


و بابا ام کلی گپ زد و اونم همین حین جواب مشتری ها دیگه رو میداد 


بعد یه چند دقیقه ای گف اقا زاده چه بزرگ شدن 


در ادامه مطلب را دنبال کنید !


خرما




سری قبلی که دیدمت نسبت به این سری خیلی فرق کردی پسر .. !


بعد شروع به سوال پرسیدن کرد 


+ چیکار میکنی ؟

 + درس میخونی ؟

+ کار میکنی ؟

و و و .... 


بعد چند دقیقه ای صحبت کردن 


گف ببین میخوام یه نصیحت بکنمت و اینو از من دم افطار داشته باش !


برداشت گف 

اگه میخوای موفق باشی دو چیز رو باید تا تهش بری

اول اینکه

درس بخون تا تهش ام بخون و تلاشتو بکن یه جای خوب دستت بند بشه و شغل خوبی داشته باشی


یا اگرم درس نمیخونی یا الکی میخونی 


عمرتو هدر نده و بیا یه کاری رو شروع کن 


و اون کارو تا اخر ادامه بده 


مثلا خودم تا دیپلم خوندم و بعدش یه زن دادن بغل ریشمون 


بعدم گفتن برین سر خونه زندگی تون !


ما ام هنوز اول جوونی مون رفتیم خدمت و اومدیم و چسبیدیم به کار 


و از زمانی ام که مدرسه میرفتم پیش برادر بزرگ تر کار میکردم اون هم مغازه خرما فروشی داره 




 و سرمایه کار الانمو از همون زمان جمع کردم و الان 


از هرچی فکرشو بکنی سه چهار تا دارم


گفتم مثلا چی ؟ چه جالب حرف تون رو قبول دارم !


گف 

خونه سه چهار تا دارم 


چند باب مغازه دارم 


باغ سه تا دارم 


ماشین کارم جداست ، ماشین مسافرت و داخل شهر رفتنمون جداست ،  همسرم  ماشین دیگه ای داره .. 


بعد اخرش زد زیر خنده و گف 


سه تا ام بچه دارم هههه اینم از این و تیم مون تکمیله 


این انتهای حرفامون نبود و چند دقیقه بعد خداحافظی کردیم و رفتیم خونه برای افطار 


این قسمت از حرفاش بهم درس خونی داد و مخصوصا قسمت اخرش و سه چهار تا از هرچیزی دارم گفتتش !!


---

میدونین گاهی ادم با خودش میگه 

این بازار لعنتی خیلی خرابه (اکثریت بازاری ها میگن) ولی من قبولش ندارم !


و خودم تصمیم دارم هر وقت که اومدم چند تا ایده ناب بنویسم و شماها استفاده کنین !



اولین ایده رو از امروز شروع میکنم 


و اون هم اینه فروش اطلاعات !


شما مخاطب عزیز :

در هر ضمینه ای اطلاعاتی دارید چند برابرش کنین و چند تا کتاب و فضای گسترده تری از اون رو بخونید 


و همین رو به فروش برسونید !

حالا چطوری میتونین به عنوان پایان نامه دانشگاهی بفروشید 

میتونید به عنوان مشاور توی همون موضوع فعالیت کنید !

میتونید فایل PDF درست کنید و از سیر تا پیاز اون رو بیان کنید و به فروش برسونید (فروش از طریق اینترنت)


درکل تولید محتوا کنید !


موفق ، پاینده و جاوید باشید !




نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">