سلام این وبلاگ به ادرس زیر انتقال یافت
- ۰ نظر
- ۰۸ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۵۹
رفته بودم که یه گشتی توی جزیره هرمز بزنم و برگردم ولی از بس اونجا زیبا و جادویی بود 15 روز ساکن شدم و کلی رفیق ناب پیدا کردم
جاتون که حسابی خالی، ما یه خونواده بودیم دیگه که سالها انگار با هم زندگی کرده بودیم به عبارتی در و تخته (:
به زودی عکس اپلود میکنم ...
یه مدتی حوصله نداشتم بنویسم./
ولی الان انگیزه دوباره نوشتن و تولید محتوا رو پیدا کردم
فقط بگم که فردا عازم ام به جنوب، این اولین باری هست که پا میزارم توی اون منطقه و هیچ ذهنیتی ندارم
اول که میرم بندر عباس، و بعد جزیره هرمز و بعدش قشم و کیش
فقط میدونم که حسابی قراره خوش بگذره و یه جای فوق العاده زیبایی دارم میرم ...
سفر داشتین به جنوب ؟ از خاطرات تون بگید برام ..
برای اینکه حالت خوب باشد
به داشته هایت فکر کن
و به نداشته هایت
بگو به زودی می بینمتون.
چه کسی میداند، شاید آخرین روز هر کس، روز مرگش نباشد؛ بلکه آخرینباری باشد که دیگران دربارهی او حرف میزنند. شاید وقتی میمیری، واقعاً ناپدید نمیشوی؛ بلکه تبدیل به سایهای سیاه و بینقشونگار میشوی که فقط طرح کلیاش قابل تشخیص است. به مرور زمان که مردم فراموشت میکنند، شبح تو تاریکتر میشود، تا آخرینباری که کسی روی این سیاره نامت را به زبان میآورد. آنوقت است که آخرین ویژگی چهرهات، ککومک روی بینیات، یا حالت قبلی لبهایت، محو میشود.
اگر این مسئله حقیقت داشته باشد، دلیل خوبی است تا یاد دیگران را بعد از مرگ زنده نگه داریم. چون هیچوقت نمیدانیم آخرینباری که نامشان را به زبان میآوریم، چه وقت است؛ و بعد، او برای همیشه ناپدید خواهد شد.
| شاید عروس دریایی/الی بنجامین |
از دردهای بیداری
به خواب پناه می بریم
با مشتی پر از قرص های خواب آور
غافل از آنکه کابوس ها
ردپاهایمان را دنبال می کنند
و به خواب هایمان می رسند ...
| حاتمه ابراهیم زاده |